"جوانان متعصبی که با توجه به اهداف آرمانی خود استفاده از هر سطح و ابزار تبلیغاتی دریغ نمیورزند و با تمام توان در صحنه هستند. در میان همه کاندیداها سعید جلیلی در داشتن این پایگاه رأی از همه جلوتر است."
آخه این چیه که نوشتید هر چند بهترین بخشش بود در مقابل همه مطالب منحرف گونه دیگه اش . معنای کمک رسانه ها برای ایجاد حماسه سیاسی اینه ! اینجوری می خواید حماسه سیاسی رو تحقق بدید ! اینقدر از این جور مقاله ها و نامه های مزخرف نوشتید که رهبر رو مجبور کردید تشکر کنه ! حیف من که بخوام وقتمو با حرفای مثل تو از بین ببرم . سازمان رأی دیگه چه صیغه ایه ! حالا عارف دیگه نماینده اصلاحات نیست ! موسوی و خاتمی بایکوت رسانه ای هستن ! هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت شده ! دیگه خبر نداشتی بذاری تو این مقاله ! اینجاست که باید گفت واقعن رسانه ات جهان سومی هستش و تا امثال شما سردمداران سیاسی این کشور هستید همین آش و همین کاسه است بین کاندیداهای اصولگرا تنها جلیلی و حدادعادل هستند که دارای سازمان رأی هستند
حیف الف با تمام شرافت معنایی بالذات و بالعرضش که اسم سایت شماست آخه یکی نیست بگه شما رو چه به الف . امیدورام خدا دل های مردم رو آروم کنه از همه هجمه های فکر ی که شما نابخردا تو جامعه پخش می کنید و حتمن هم خدا کمک می کنه . باید گفت شماها درک صحیحی از معنای حماسه ندارید و اگه می فهمید و این جور مقاله ها رو می نویسید واقعن سه نقطه هستین .
دغدغه سعید جلیلی دغدغه ای مثبت هستش باید با دقت بیشتری بهش توجه کرد قابل توجه اونایی که می گن جلیلی برنامه نداره اولندش که مگه بقیه کاندیداها برنامه دارن اگه کسی بگه دارن خوب خودشون گفتن ما که نه چیزی تو صحبت ها شنیدیم نه دیدیم. اون مشکلی که جلیلی تو برنامه هاش مطرح می کنه خیلی قشنگ تو داستان پایین که خیالی نیست ولی شما با خوندنش فک می کنید خیالیه مطرح شده خودتون بخونید تا باور کنید و بدونید اگه این مشکل تو کشور ما حل بشه خیلی حرکت مثبت و خوبی خواهد بود
دردنامه
حیدر رحیم پور ازغدی:
امروز میخواهم چیزی بنویسم که خوبان را خوشآیند باشد و بدان، بر خود بلرزند.
عزیزان! آنگاه که ظرف اجرا و اداراتمان نامناسب باشد و مجریان، ظرفیت اجرا را نداشته باشند، زیباتر از شعار حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی هم کارساز نباشد! مگر ابوسفیان و اشعث پس از نزول قرآن، هم میداندار اقصاد و هم سردمداران سیاست جامعه اسلامی نبودند؟ و عرب جاهلی، بیل به دست علی(ع) نداد و حضرتش را به باغبانی نفرستاد؟ یا دوران مدیریت خلفاء راشدین که تاریخ گواهی میدهد هرگز مالاندوزی نکردند، شمشیرهای طلای سیفالاسلام، طلحهالخیر به کلفتی گردن اشتران نگشت؟ و ابوذر در بیابانهای ربذه از گرسنگی نمرد؟ و طراحان سیاست و اقتصاد مسلمین، موجودات خبیثی چون صهیونیزم نبودند؟
بیپروا مینویسم، مگر با این ساختار در روزگاری که نسل، سخت رو به کاستی میگذارد، دختر و پسری که برای مخارج ریالی ازدواجشان، ماهها در بانکها پاشنه کفشهای کهنه خود را میسایند و بانکداران، گدایان را از درب بانکها به بیرون میرانند به ابوسفیان زمان، 3000 میلیارد تومان و به اشعثهای روزگار، هدیههای 1200 میلیارد تومانی تقدیم نکردهاند!
در این روزگار چه قدر از صنایع کوچک که میتوانست نانآور چند خانوار باشد، به خاطر نداشتن دو، سه میلیون تومان کارشان راکد و کارگرانشان بیکار و خیابانگرد شدند؟ مگر بارها ننوشتم که «بانک ملی! جمهوری اسلامی» که حواله 8.5 میلیارد تومانی رئیس جمهور برای تأسیس کارخانه ژئوممبران را به این بهانه که چنین پولی نداریم، نپرداخت، در ظرف چهار سال بیش از 400 میلیون تومان از تولیدات رقیب همان کارخانه را با دلار پیشپرداختی وارد نکرد! تا بتواند صدها کارگر و مهندس تولیدکننده را بیکار سازد و به آنان بیمه بیکاری بپردازد!
آری، تا دستگاههای اجرایی و ادارات دولتی، همین ادارات دوران قجرهای انگلیسساخته و دوران پهلویهای آمریکایی باشد و وبال گردن جمهوری اسلامی، کاسه همان است و آش همین. زیرا «لاتطهر جلد الکلب بالدباغ» و بنابراین هر حکم قرآنی که برای بهبود اقتصادمان حتی از طرف رهبری عزیز صادر شود در ظرف این ادرات به تحریف کشیده شود و گندمی که کشاورزمان بکارد نانش در سفره دلالان چیده شود و جو آنان در آخور اسبانی که بر سُمکوبی قوانین ترکتازی میکنند، ریخته و تولید و تولیدکننده زیر شکنجه قوانین خرد و خمیر شوند. زیرا فقیه ما میگوید هر نعمتی را که در ظرف نجس بریزید، نجس میگردد و پزشکان میگویند اگر عسلی هم که شفا بر هر دردی باشد، در ظرف مسمومی ریخته شود، آدمی را بکشد.
این قصه را بشنو تا غصهات بیشتر گردد: نویسنده کتاب فرهنگ شیمی که کتابش جایزه کتاب سال رشته را برد، به عکس کسانی که از ایران پول میدزدند و در آمریکا خرج میکنند، مصمم میشود پولهایی را که به برکت پزشکی فرزندان و تدریس خود در دانشگاههای آمریکا به دست آورده است به ایران بیاورد و در محله فقیرنشینی، بیمارستان خیریهای بسازد و سه فرزند خود را که مسئولان، ایشان را برای ارائه مقاله در کنفرانسهای علمی به ایران دعوت میکنند، به پزشکی آن بیمارستان بگمارد.
چنین فردی چهار سال برای کسب مجوزات و استعلامهای مسخره، ادارهپیمایی میکند تا موافقت خانم وزیر و هیأت وزیران را میگیرد و چون برای شروع کار به مشهد میآید در خراسانِ همیشه بیصاحب! از مسئول وزارت بهداشت چنین میشنود: اگر بیمارستانتان را شخصی و در بالای شهر تأسیس کنید ما به شما اجازه تأسیس میدهیم ولی اگر خواسته باشید در پایین شهر و به عنوان خیریه راهاندازی کنید باید نخست 80 میلیارد تومان ارزش ملک را وقف مخارج آن کنید؟! تا ما مجوز تأسیس بیمارستان را به شما بدهیم!!! و آن چه دکتر میگوید حتی درآمد مادی هر فرزندم بیش از 80 میلیارد ملک میباشد، گوش شنوا و دادرسی را نمییابد و هنگام برگشت خود به آمریکا چنین داستانی را برایم حکایت کرد: از آنجا که مردم آمریکا به پزشکی فرزندانم سخت چشم دوخته بودند ما مصمم شدیم برای درآمد بیشتر به راهاندازی بیمارستانی خصوصی بپردازیم و من تقاضای تأسیس بیمارستان را نوشتم و به وزارت بهداشت رفتم و خیلی زود خود را به بالاترین مقام مسئول رساندم و برای جلب نظرش به چربزبانی و مجیزگویی پرداختم و او به سبک مسئولان ایرانی قمپز نشسته بود و به سخنانم گوش و سر تکان میداد و ناگهان عقدهاش ترکید و قاهقاه خندید و به زبان مشهدی خالص چنین گفت: «یَره بِرِی چی به زبون آدمیزاد حرف نِمِزنی و ایی همه اَدا و اَطفار از خودت در میِری؟» خندهام گرفت و گفتم شما ایرانی و همشهری من میباشید و او پس از شوخی و خنده، آهی کشید و گفت: عزیزم! اینجا که ایران نیست که برای هر خدمتی که بخواهی انجام دهی، ماهها در شهر خود برای کسب استعلام از ادارات و در پایتخت معظم، برای کسب مجوز خدمت به اندازهای که یک دور کره زمین را بگردی، اداره پیمایی کنی. برو خواسته و همه امکانات خود را در نامهای بنویس و به اداره کاریابی و سرمایهگذاری بده، 15 روز بعد پاسخ همه ادارت و مجوز تأسیس را به درب خانهات میآورند و میگفت سوگند به جان فرزندانم که روز پانزدهم یک بسته نامه از ادارات به درب خانهام آوردند که بیشترشان با چنین عباراتی موافقت خود را با راهاندازی بیمارستان خصوصی اعلام کرده بودند: «این وزارتخانه از خدمات شما تشکر و ضمن تقدیم مجوز، آماده هرگونه همکاری میباشد» و شهرداری چنین پاسخ داده بود: «اگر بیمارستان خود را در فلان محله فقیرنشین تأسیس کنید ما زمین بیمارستان را رایگان و همه امکانات لازم را برایتان فراهم میکنیم» و بانکی بدون تقاضای من چنین نوشته بود: «چنانچه موسسه عامالمنفعه شما نیازی به وام داشته باشد این بانک مخارج لازم را فقط با دریافت مخارج خدماتی (4%) خدمتتان تقدیم میکند» و شرکت ساختمانی معظمی که فقط با موسسات امور عامالمنفعه همکاری میکرد برایم چنین نوشته بود: «در صورتی که این شرکت را برای ساخت بیمارستان به خدمت بگمارید ما در کوتاهترین مدت بیمارستان را طبق دلخواهتان تقدیم میداریم» و در اینجا بود که اشک از چشمان سید جاری شد و گفت: به جان فرزندانم 11 ماه بعد ما را به بیمارستانی دعوت کردند که حتی تیغهای جراحی و نخ و سوزن بخیه هم روی میز کار پزشک آماده بود و پزشک میتوانست با ورود به اتاق جراحی، لباس بپوشد و به کار پردازد. سرش را میان دستهایش گرفت و در حالی که عقده در گلو داشت گفت: من آقای خامنهای را خوب میشناسم زیرا دوران انقلاب مترجم حضرتش در مصاحبه با خارجیها بودم ولی آگاه باشید که اگر امام زمان(عج) هم با این ادارات به مدیریت بنشیند دگربار کار سیاست به دست ابوسفیان و معاویه افتد و کار اقتصاد به دست طلحه و زبیر!
دکتر خداحافظی کرد و با دل شکسته به دیار غربت برگشت و چنین نامهای را به من داد تا که تقدیم بزرگان کنم و من ارسال کردم و پیشکاران، آن نامه را تقدیم سبد زباله داشتند و اجمال نامه چنین بود: تنها راه نجات اقتصاد ما در این است تا زمانی که بانکها و اداراتمان اسلامی نگشتهاند، ما هم در گوشه استانداری هر استانی دفتری داشته باشیم و هر کس تقاضای کار و خدمتی داشته باشد، پیشنهاد خود را به آنجا بدهد و آن دفتر طرف ادارات باشد، نه سرمایهگذار و تولیدکننده و موسسی که مغضوب ادارات هستند.
آری آمریکای دیروز که سرمایهها و نیروهای کار جهان را جذب خود میکرد دارای چنین ساختار اداری بود و این مدیریت امروز بوشها و اوباماهای دستنشانده صهیونیزم جهانی است که مریض آمریکایی را برای معالجه از واشنگتن و نیویورک به مشهد میآورند.
و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم.
درد نامه رو از وب زیبای عطر یار برداشتم اون موقع اصلن خبری از جلیلی و برنامه اش نبود اون روز خیلی تأسف خوردم که چرا باید کشورمون اینجوری باشه وقتی دیدم سعید جلیلی این موضوع رو که هیچ کدوم از کاندیداها بهش اشاره نکردن رو مورد توجه قرار داده خیلی امیدوارم شدم هر چند اگه یه همچین چیزیم نمی گفت خیلی خصیصه های ویژه ای داره که اصلن قابل مقایسه با سایر نامزدها نیست
حق با من بود که باورم نشه حاج قاسم سلیمانی طرفدار یه تکنوکرات نباشه حداقل اگرم باشه اینقد متشخص هست که جایی مطرحش نکنه امون از دست بعضی آدمها که با بعضی حرفا می خوان خودشون رو وصل به این و اون کنن و باعث و بانی کلی گرفتاری میشن اینم خبر تکذیبیه اش
پامنبر خیلی از علما نشستم ولی ایشون تنها کسی بودکه دوزانو نشستیم محضرشون آدم بدردنخوریم تو این حرفا ادب و اخلاقای من در آوردی ، حسن و قبح های عرفی ولی نمی دونم جو منو گرفت موقع سخنرانی ایشون یا واقعن بزرگوارن به هر حال ارادتمون بیشترشد بهشون
آیت الله زابلی: کاندیدایی بهتر از دکتر جلیلی نمیشناسم
تنور داغ انتخابات محلی برای آتش زدن عقیده هاست ، آتش زدن آرمانها و افکار مثبت هرشخص ، مکانی برای حذف دین ، دقیقن همین جاست که می گویند دین از سیاست جداست و ما هم موافقیم وقتی سیاست و سیاست بازی مقدم بر دین داری می شود . وقتی فرد به خودش نگاه می کند و به خود به عنوان منتخب بالقوه می نگرد نه بالفعل عبد .
چقد زود یادشان رفته 84 را ، روزی که هیچ کس فکر نمی کرد احمدی نژاد حتی یک رأی بیاورد !!! امروز می گویند آن روز همه پشت سر احمدی نژاد بودند ما که یادمان نمی آید چنین چیزی را . قشنگش اینجاست کسانی این را می گویند که آن روز در نظرسنجی هایشان همه در صدر بودند الا احمدی نژاد آن روز ها هم قرار بود هاشمی رأی بیاورد یا قالی باف یا معین ترکیب عجیبی است ! و تاریخ چه زود تکرار می شود انگار خودشان هم باورشان شده که دیگر مقبولیتی ندارند وگرنه امروز هم به راحتی خوردن یک لیوان دروغ ، صحبتی از جلیلی نبود چون عارف جای جلیلی را می گرفت در تحلیل های مثلن استادانه ! معین ها رفتند ، احمدی نژادها ماندند تا امروز بعضی ها خیلی زیبا دامان قالی باف ها را بگیرند تا بالا بیایند واین چقدر دلچسب است این ارمغان احمدی نژاد است می خواهید قبول کنید می خواهید رد کنید کسانی که احمدی نژادها را حتی در تحلیل هایشان نمی آوردند امروز ترسیده اند امروز ترسیده اند دوباره گفتمان مقاومت رأی بیاورد و چقد سخت است رأی آوردنش چون نه مانند صاحبانش نان آور است نه پولساز ! جز رنج و سختی و تلاش در راه رسیدن به آرمان چیزی ندارد ! بد مهلکه ای و امتحانی است انتخابات. آنها که باید ترسیده اند و حق هم دارند ما چرا باید بترسیم ؟ ترس از یک سوال که بعد از هشت سال در وجودمان مانده نکند این هم بشود مثل ... این سوال خوب است نکند این شود مثل آن اما با این هایی که آن هستند چه کنیم چقدر بداست وقتی اینها گند می زنند آنها یادشان می رود که آن هستند و مدعی می شوند، مدعی این بودن ، اینها مواظب باشید آنها سوء استفاده نکنند.
امام جمعه و نماینده ولی فقیه در کرمان در دیدار محمد باقر قالیباف گفت : یک شب به همراه مهندس سیفاللهی در کنار حاج قاسم سلیمانی بودیم و از ایشان پرسیدم به چه کسی رای میدهی؟ حاج قاسم گفت قالیباف؛ من نیز گفتم به قالیباف رأی میدهم.
یعنی ایشون به اوشون رأی میده ؟ من که باورم نمیشه !
اینقد چرا این کاندیداها میگن مشکل اقتصادی ، من شکمم سیر نیستا ، خوبه مشکل گروونی ها حل بشه ، مردم گرفتار نباشن ولی خدایی اگه یکی بیاد به من قول بده مشکل اقتصادی با n تومن درآمد هرخانواده حل میشه من میکشم کنار ولی لامصب این مشکل اقتصادی یه دوری هستش که پایانی نداره من که میگم اصلن ملاک نداره یه چیزی درست کردن میگیم فرهنگ میگن فقره که فحشا میاره ، میگیم مقاومت میگن بذار بزنن تو سرت شکممون گشنه است ، واقعن ما گشنه ایم اصلن اومدیم که سیر شیم اینکه هر کاندیدی درباره گرونی ها صحبت کنه و راهکارهای اقتصادیشو اعلام کنه یه امر طبیعیه اما دقیقن نکته همین جاست که اون راهکارها چی هستش گدایی کردن پیش این واون واسه یه لقمه نون یا ؟ خلاصه دوستان عزیز یه قولی بهتون میدم با دیدن این فیلم مشکل اقتصادی از یادتون میره یه کم طولانیه البته از یه کم بیشتر یه عمری این ترافیک ماهانه رو صرف چرت و پرت کردی حالا من اسمشو نمی گم همه امون مثل همیم دیگه یه بارم 70 مگابایتشو صرف این کلیپ کن ...