دغدغه سعید جلیلی دغدغه ای مثبت هستش باید با دقت بیشتری بهش توجه کرد قابل توجه اونایی که می گن جلیلی برنامه نداره اولندش که مگه بقیه کاندیداها برنامه دارن اگه کسی بگه دارن خوب خودشون گفتن ما که نه چیزی تو صحبت ها شنیدیم نه دیدیم. اون مشکلی که جلیلی تو برنامه هاش مطرح می کنه خیلی قشنگ تو داستان پایین که خیالی نیست ولی شما با خوندنش فک می کنید خیالیه مطرح شده خودتون بخونید تا باور کنید و بدونید اگه این مشکل تو کشور ما حل بشه خیلی حرکت مثبت و خوبی خواهد بود
دردنامه
حیدر رحیم پور ازغدی:
امروز میخواهم چیزی بنویسم که خوبان را خوشآیند باشد و بدان، بر خود بلرزند.
عزیزان! آنگاه که ظرف اجرا و اداراتمان نامناسب باشد و مجریان، ظرفیت اجرا را نداشته باشند، زیباتر از شعار حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی هم کارساز نباشد! مگر ابوسفیان و اشعث پس از نزول قرآن، هم میداندار اقصاد و هم سردمداران سیاست جامعه اسلامی نبودند؟ و عرب جاهلی، بیل به دست علی(ع) نداد و حضرتش را به باغبانی نفرستاد؟ یا دوران مدیریت خلفاء راشدین که تاریخ گواهی میدهد هرگز مالاندوزی نکردند، شمشیرهای طلای سیفالاسلام، طلحهالخیر به کلفتی گردن اشتران نگشت؟ و ابوذر در بیابانهای ربذه از گرسنگی نمرد؟ و طراحان سیاست و اقتصاد مسلمین، موجودات خبیثی چون صهیونیزم نبودند؟
بیپروا مینویسم، مگر با این ساختار در روزگاری که نسل، سخت رو به کاستی میگذارد، دختر و پسری که برای مخارج ریالی ازدواجشان، ماهها در بانکها پاشنه کفشهای کهنه خود را میسایند و بانکداران، گدایان را از درب بانکها به بیرون میرانند به ابوسفیان زمان، 3000 میلیارد تومان و به اشعثهای روزگار، هدیههای 1200 میلیارد تومانی تقدیم نکردهاند!
در این روزگار چه قدر از صنایع کوچک که میتوانست نانآور چند خانوار باشد، به خاطر نداشتن دو، سه میلیون تومان کارشان راکد و کارگرانشان بیکار و خیابانگرد شدند؟ مگر بارها ننوشتم که «بانک ملی! جمهوری اسلامی» که حواله 8.5 میلیارد تومانی رئیس جمهور برای تأسیس کارخانه ژئوممبران را به این بهانه که چنین پولی نداریم، نپرداخت، در ظرف چهار سال بیش از 400 میلیون تومان از تولیدات رقیب همان کارخانه را با دلار پیشپرداختی وارد نکرد! تا بتواند صدها کارگر و مهندس تولیدکننده را بیکار سازد و به آنان بیمه بیکاری بپردازد!
آری، تا دستگاههای اجرایی و ادارات دولتی، همین ادارات دوران قجرهای انگلیسساخته و دوران پهلویهای آمریکایی باشد و وبال گردن جمهوری اسلامی، کاسه همان است و آش همین. زیرا «لاتطهر جلد الکلب بالدباغ» و بنابراین هر حکم قرآنی که برای بهبود اقتصادمان حتی از طرف رهبری عزیز صادر شود در ظرف این ادرات به تحریف کشیده شود و گندمی که کشاورزمان بکارد نانش در سفره دلالان چیده شود و جو آنان در آخور اسبانی که بر سُمکوبی قوانین ترکتازی میکنند، ریخته و تولید و تولیدکننده زیر شکنجه قوانین خرد و خمیر شوند. زیرا فقیه ما میگوید هر نعمتی را که در ظرف نجس بریزید، نجس میگردد و پزشکان میگویند اگر عسلی هم که شفا بر هر دردی باشد، در ظرف مسمومی ریخته شود، آدمی را بکشد.
این قصه را بشنو تا غصهات بیشتر گردد: نویسنده کتاب فرهنگ شیمی که کتابش جایزه کتاب سال رشته را برد، به عکس کسانی که از ایران پول میدزدند و در آمریکا خرج میکنند، مصمم میشود پولهایی را که به برکت پزشکی فرزندان و تدریس خود در دانشگاههای آمریکا به دست آورده است به ایران بیاورد و در محله فقیرنشینی، بیمارستان خیریهای بسازد و سه فرزند خود را که مسئولان، ایشان را برای ارائه مقاله در کنفرانسهای علمی به ایران دعوت میکنند، به پزشکی آن بیمارستان بگمارد.
چنین فردی چهار سال برای کسب مجوزات و استعلامهای مسخره، ادارهپیمایی میکند تا موافقت خانم وزیر و هیأت وزیران را میگیرد و چون برای شروع کار به مشهد میآید در خراسانِ همیشه بیصاحب! از مسئول وزارت بهداشت چنین میشنود: اگر بیمارستانتان را شخصی و در بالای شهر تأسیس کنید ما به شما اجازه تأسیس میدهیم ولی اگر خواسته باشید در پایین شهر و به عنوان خیریه راهاندازی کنید باید نخست 80 میلیارد تومان ارزش ملک را وقف مخارج آن کنید؟! تا ما مجوز تأسیس بیمارستان را به شما بدهیم!!! و آن چه دکتر میگوید حتی درآمد مادی هر فرزندم بیش از 80 میلیارد ملک میباشد، گوش شنوا و دادرسی را نمییابد و هنگام برگشت خود به آمریکا چنین داستانی را برایم حکایت کرد: از آنجا که مردم آمریکا به پزشکی فرزندانم سخت چشم دوخته بودند ما مصمم شدیم برای درآمد بیشتر به راهاندازی بیمارستانی خصوصی بپردازیم و من تقاضای تأسیس بیمارستان را نوشتم و به وزارت بهداشت رفتم و خیلی زود خود را به بالاترین مقام مسئول رساندم و برای جلب نظرش به چربزبانی و مجیزگویی پرداختم و او به سبک مسئولان ایرانی قمپز نشسته بود و به سخنانم گوش و سر تکان میداد و ناگهان عقدهاش ترکید و قاهقاه خندید و به زبان مشهدی خالص چنین گفت: «یَره بِرِی چی به زبون آدمیزاد حرف نِمِزنی و ایی همه اَدا و اَطفار از خودت در میِری؟» خندهام گرفت و گفتم شما ایرانی و همشهری من میباشید و او پس از شوخی و خنده، آهی کشید و گفت: عزیزم! اینجا که ایران نیست که برای هر خدمتی که بخواهی انجام دهی، ماهها در شهر خود برای کسب استعلام از ادارات و در پایتخت معظم، برای کسب مجوز خدمت به اندازهای که یک دور کره زمین را بگردی، اداره پیمایی کنی. برو خواسته و همه امکانات خود را در نامهای بنویس و به اداره کاریابی و سرمایهگذاری بده، 15 روز بعد پاسخ همه ادارت و مجوز تأسیس را به درب خانهات میآورند و میگفت سوگند به جان فرزندانم که روز پانزدهم یک بسته نامه از ادارات به درب خانهام آوردند که بیشترشان با چنین عباراتی موافقت خود را با راهاندازی بیمارستان خصوصی اعلام کرده بودند: «این وزارتخانه از خدمات شما تشکر و ضمن تقدیم مجوز، آماده هرگونه همکاری میباشد» و شهرداری چنین پاسخ داده بود: «اگر بیمارستان خود را در فلان محله فقیرنشین تأسیس کنید ما زمین بیمارستان را رایگان و همه امکانات لازم را برایتان فراهم میکنیم» و بانکی بدون تقاضای من چنین نوشته بود: «چنانچه موسسه عامالمنفعه شما نیازی به وام داشته باشد این بانک مخارج لازم را فقط با دریافت مخارج خدماتی (4%) خدمتتان تقدیم میکند» و شرکت ساختمانی معظمی که فقط با موسسات امور عامالمنفعه همکاری میکرد برایم چنین نوشته بود: «در صورتی که این شرکت را برای ساخت بیمارستان به خدمت بگمارید ما در کوتاهترین مدت بیمارستان را طبق دلخواهتان تقدیم میداریم» و در اینجا بود که اشک از چشمان سید جاری شد و گفت: به جان فرزندانم 11 ماه بعد ما را به بیمارستانی دعوت کردند که حتی تیغهای جراحی و نخ و سوزن بخیه هم روی میز کار پزشک آماده بود و پزشک میتوانست با ورود به اتاق جراحی، لباس بپوشد و به کار پردازد. سرش را میان دستهایش گرفت و در حالی که عقده در گلو داشت گفت: من آقای خامنهای را خوب میشناسم زیرا دوران انقلاب مترجم حضرتش در مصاحبه با خارجیها بودم ولی آگاه باشید که اگر امام زمان(عج) هم با این ادارات به مدیریت بنشیند دگربار کار سیاست به دست ابوسفیان و معاویه افتد و کار اقتصاد به دست طلحه و زبیر!
دکتر خداحافظی کرد و با دل شکسته به دیار غربت برگشت و چنین نامهای را به من داد تا که تقدیم بزرگان کنم و من ارسال کردم و پیشکاران، آن نامه را تقدیم سبد زباله داشتند و اجمال نامه چنین بود: تنها راه نجات اقتصاد ما در این است تا زمانی که بانکها و اداراتمان اسلامی نگشتهاند، ما هم در گوشه استانداری هر استانی دفتری داشته باشیم و هر کس تقاضای کار و خدمتی داشته باشد، پیشنهاد خود را به آنجا بدهد و آن دفتر طرف ادارات باشد، نه سرمایهگذار و تولیدکننده و موسسی که مغضوب ادارات هستند.
آری آمریکای دیروز که سرمایهها و نیروهای کار جهان را جذب خود میکرد دارای چنین ساختار اداری بود و این مدیریت امروز بوشها و اوباماهای دستنشانده صهیونیزم جهانی است که مریض آمریکایی را برای معالجه از واشنگتن و نیویورک به مشهد میآورند.
و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم.
درد نامه رو از وب زیبای عطر یار برداشتم اون موقع اصلن خبری از جلیلی و برنامه اش نبود اون روز خیلی تأسف خوردم که چرا باید کشورمون اینجوری باشه وقتی دیدم سعید جلیلی این موضوع رو که هیچ کدوم از کاندیداها بهش اشاره نکردن رو مورد توجه قرار داده خیلی امیدوارم شدم هر چند اگه یه همچین چیزیم نمی گفت خیلی خصیصه های ویژه ای داره که اصلن قابل مقایسه با سایر نامزدها نیست
پامنبر خیلی از علما نشستم ولی ایشون تنها کسی بودکه دوزانو نشستیم محضرشون آدم بدردنخوریم تو این حرفا ادب و اخلاقای من در آوردی ، حسن و قبح های عرفی ولی نمی دونم جو منو گرفت موقع سخنرانی ایشون یا واقعن بزرگوارن به هر حال ارادتمون بیشترشد بهشون
آیت الله زابلی: کاندیدایی بهتر از دکتر جلیلی نمیشناسم
تنور داغ انتخابات محلی برای آتش زدن عقیده هاست ، آتش زدن آرمانها و افکار مثبت هرشخص ، مکانی برای حذف دین ، دقیقن همین جاست که می گویند دین از سیاست جداست و ما هم موافقیم وقتی سیاست و سیاست بازی مقدم بر دین داری می شود . وقتی فرد به خودش نگاه می کند و به خود به عنوان منتخب بالقوه می نگرد نه بالفعل عبد .
چقد زود یادشان رفته 84 را ، روزی که هیچ کس فکر نمی کرد احمدی نژاد حتی یک رأی بیاورد !!! امروز می گویند آن روز همه پشت سر احمدی نژاد بودند ما که یادمان نمی آید چنین چیزی را . قشنگش اینجاست کسانی این را می گویند که آن روز در نظرسنجی هایشان همه در صدر بودند الا احمدی نژاد آن روز ها هم قرار بود هاشمی رأی بیاورد یا قالی باف یا معین ترکیب عجیبی است ! و تاریخ چه زود تکرار می شود انگار خودشان هم باورشان شده که دیگر مقبولیتی ندارند وگرنه امروز هم به راحتی خوردن یک لیوان دروغ ، صحبتی از جلیلی نبود چون عارف جای جلیلی را می گرفت در تحلیل های مثلن استادانه ! معین ها رفتند ، احمدی نژادها ماندند تا امروز بعضی ها خیلی زیبا دامان قالی باف ها را بگیرند تا بالا بیایند واین چقدر دلچسب است این ارمغان احمدی نژاد است می خواهید قبول کنید می خواهید رد کنید کسانی که احمدی نژادها را حتی در تحلیل هایشان نمی آوردند امروز ترسیده اند امروز ترسیده اند دوباره گفتمان مقاومت رأی بیاورد و چقد سخت است رأی آوردنش چون نه مانند صاحبانش نان آور است نه پولساز ! جز رنج و سختی و تلاش در راه رسیدن به آرمان چیزی ندارد ! بد مهلکه ای و امتحانی است انتخابات. آنها که باید ترسیده اند و حق هم دارند ما چرا باید بترسیم ؟ ترس از یک سوال که بعد از هشت سال در وجودمان مانده نکند این هم بشود مثل ... این سوال خوب است نکند این شود مثل آن اما با این هایی که آن هستند چه کنیم چقدر بداست وقتی اینها گند می زنند آنها یادشان می رود که آن هستند و مدعی می شوند، مدعی این بودن ، اینها مواظب باشید آنها سوء استفاده نکنند.
نامزد انتخابات آتی ریاست جمهوری در پاسخ به سوالی که آیا به نفع سعید جلیلی کنار خواهد رفت یا نه گفت: این مطلب که بنده به نفع آقای جلیلی کنار میروم صحیح نیست ایشان کار خود را میکنند و بنده هم فعالیت انتخاباتی خود را دنبال میکنم.
این همونه همون اینه ! واقعن جای تأسف داره برای کسی مثل صادق زیبا کلام اینجوری نقد کردن یه نفر ! یکی نیست بگه دست بردار از این نوع صحبت کردن راجع به افراد . واقعن جای تأسف داره فضای سیاسی کشور با حرفای مثل این فرد آلوده به چرند و پرند میشه این جمله الناس علی دین ملوکهم آقای زیبا کلام راجع به شما و طرفدارای جوونت هستا یه سری بزن به کامنتای جونترا همش به جای چهار تا بحث جدی پر شده از چرندیات اگه می خواستی طنز پرداز شی شهرام شکیبا حاضر بود بکشه کنار به خاطرت اینو جدن میگما می خوای خودت ازش بپرس ! اینو بخونید کاملشم روش کلیک کنید میاد:
نباید بترسیم از اینکه نکنه سعید جلیلی هم ، در نهایت با تمام خوبی هایی که داره خدای نکرده یه وقت پاش بلغزه ، مهم اینه سعید جلیلی پرچم دار گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی و نوع رفتار و عملکردش تا به امروز این مسأله رو ثابت کرده البته در مورد احمدی نژاد همونطور که خودش اشتباهاتی داشته بعضی اطرافیان نابخرد هم دارای اشتباهاتی بودن و باعث شدن بشود آنچه نباید میشد . برای دیدن کلیپ کمی حوصله به خرج بدید ممنون.
هر چند از این جملات سعید آقا ، آقا سعید ، چه می دونم از این چیزا واسه کاندیدا ها بدم میاد ولی چه کنم ! بدرد نخور همه جا پیدا میشه ! پوسترا رو ببینید بعضیاش باحالن
نمی دونم چرا اینجورین بعضی طرفدارا سریع عشق لقب گذاشتن دارن !
سعید جلیلی، متولد سال 1344 در شهرمقدس مشهد است. وی که تحصیلات خود را تا مقطع دکتری علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق علیهالسلام به پایان رسانده، مسلط به زبانهای عربی و انگلیسی است. جلیلی در دورانی که برخی افراد تحصیل در دانشگاه را، بر دفاع از اسلام وانقلاب مقدم میدانستند و این بحث بهصورت جدی حتی در سطح مدیریت دانشگاه امام صادق نیز مطرح بود، با جمع میان این دو مقوله به عنوان نیروی بسیجی بارها در جبهههای جنگ حضور یافت و در راه دفاع از آرمانهای انقلاب به درجه جانبازی نایل آمد. وی در دی ماه سال ۱۳۶۵دیدهبان لشگر نصر خراسان بود که در عملیات کربلای ۵ از ناحیه پا مجروح شد . جلیلی در بازگشت از جبهههای حق علیه باطل، رساله دکترای خود را با عنوان "اندیشه سیاسی در قرآن" در خصوص سیاست خارجی اسلام به رشته تحریر درآورد؛ رسالهای که پروفسور حمید مولانا، در مقدمهای که بر آن نوشت، به تجلیل از شخصیت این دانشآموخته اقدام کرد. این رساله در کشور لبنان نیز به زبان عربی ترجمه و منتشر شده است. جلیلی، در سال 68 به وزارت امور خارجه رفت و بعد از یک دوره 2 ساله، ریاست اداره بازرسی وزارت خارجه را بر عهده گرفت. مناصب جلیلی در وزارت امور خارجه عبارتند از: ۱۳۶۸: وابسته سیاسی ۱۳۷۰: رئیس اداره بازرسی ۱۳۷۱: دبیر سوم ۱۳۷۳: دبیر دوم ۱۳۷۴: دبیر اول ۱۳۷۶: رایزن سوم پس از دوم خرداد 76 ، وی به اداره امریکای وزارت خارجه منتقل شد و معاونت این اداره را بر عهده گرفت. در سال 80 نیز به دفتر مقام معظم رهبری رفت و در سمت مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت. جلیلی که پس از انتخابات سوم تیر به عنوان گزینه مطرح و مورد نظر رئیسجمهور برای تصدی وزارت امور خارجه مطرح بود، بنا به پارهای مصالح عهدهدار مهمترین معاونت وزارت خارجه، معاونت اروپا و آمریکا شد. ضمن آنکه در طول این دوره، ارتباط علمی خود با نهاد دانشگاه را قطع نکرد و به تدریس در دانشگاه ادامه داد. وی که در زندگی شخصی به پرکاری و سادهزیستی شهرت دارد، تا پاسی از شب در جهت تقویت دیپلماسی کشور تلاش می کندو مورد اعتماد رهبر انقلاب حوزه سیاست خارجی و داخلی است. جلیلی در مهرماه 86 پس از استعفای علی لاریجانی به سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی منصوب شد. اما آنچه امروز صحبت از این دیپلمات جوان و متعهد انقلاب را بر سر زبان ها انداخته است، اداره هوشمندانه، مقتدرانه و متعهدانه پرونده هستهای و نحوه مذاکره او و تیم همراهش در مواجهه با کشورهای 1+5 بود. وی یکی از از رویش های ارزشمند انقلاب اسلامی در عرصه دیپلماسی کشور است و این شکوفایی جز در سایه تعهد، تخصص و تفکر انقلابی به دست نیامده است. به نقل از دی نیوز